1 تا چرخ دگر روی به کار که نهد وین دولت و بخت در کنار که نهد
2 بر گردشش اعتماد چندانی نیست تا خار جفا به ره گذار که نهد
1 صنما سنگ دلا سرو قدا مه رویا دلبرا حور وشا لاله رخا گل بویا
2 شیوه از چشم تو آموخت مگر نرگس مست روشنی از تو ربودست مه و خور گویا
1 نشست بار فراقی چو کوه بر دل ما به وصل خویش مگر حل کنی تو مشکل ما
2 به درد عشق رخت ای نگار سنگین دل بگو چه شد بجز از خون دیده حاصل ما
1 بگویمت سخنی ای نگار چون بالات به راستی و درستی که نیست کس همتات
2 نرست سرو چو قدّ تو راست در بستان گلی ندید کسی چون رخ جهان آرات