- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به طوف کوی تو آن شب که دل ز جان برخاست به یاد وصل تو از مرد و زن فغان برخاست
2 برای آن که کند بوسه آستان تو را زمین نشست به تمکین و آسمان برخاست
3 غبار نیست در این راه بلکه این گردی است که از فشاندن عصیان عصیان برخاست
4 به ذوق نشئهٔ احرام طوف مرقد تو عصا فکند ز کف پیر چون جوان برخاست
5 چو روبروی حریمت شدم به استقبال یقین ز باب سلام آمد و گمان برخاست
6 شفاعت تو اگر دست ما به حشر نگیرد ز بار معصیت از خاک، کی توان برخاست؟
7 ز بار منت گردون کسی شود آزاد که همچو سرو به تعظیم گلرخان برخاست
8 به ذوق خویش سعیدا ز کوی یار نرفت که هچو آه ز دل های ناتوان برخاست