به سنگ حادثه خونم چو پایمال از حزین لاهیجی غزل 546

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

به سنگ حادثه خونم چو پایمال شود

1 به سنگ حادثه خونم چو پایمال شود ز وحشتم رگ خارا، رم غزال شود

2 چو طور، بوم و بر من شود تجلی زار رخت چو شمع پریخانهٔ خیال شود

3 نهفته ایم به حیرت ز رشک، نام تو را میانهٔ لب و دل تا به کی جدال شود؟

4 روان ز دیدهٔ بلبل دپن چمن باید هزار جدول خون، تا قدی نهال شود

5 به وعده نام وفا می بری و می ترسم میانهٔ غم و دل، آشتی ملال شود

6 بود ز رخنهٔ لب، آفت قلمرو دل گرفتنی ست دهانی که هرزه نال شود

7 شود کلید در خلد بی طلب فردا به عرض حال زبان گسسته لال شود

8 به لب شراب سخن صاف اگر نمی آید چو من به پرد هٔ دل ریز تا زلال شود

9 حزین ز سینه ی صد چاک دل برون افکن قفس وبال به مرغ شکسته بال شود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر