به آستین ملالم مران، که از سلمان ساوجی غزل 33

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

به آستین ملالم مران، که من به ارادت

1 به آستین ملالم مران، که من به ارادت نهاده‌ام سر طاعت، به آستان عبادت

2 به کشتگان رهت، برگذر، به رسم زیارت به خستگان غمت، در نگر، به رسم عیادت

3 من آن نیم که به تیغ از تو روی برتابم جفای دوست، کمند محبت است و ارادت

4 به التفات تو با من، توان مشاهده کردن که چون کند به عظام رمیم، روح اعادت؟

5 زما بریدن یاران، بدیع نیست که ما را به تیغ هجر، بریدند، ناف روز ولادت

6 دلا ز کوی محبت، متاب روی، به سختی که رنج و محنت این ره، سلامت است و سعادت

7 بیان عشق، میسر نمی‌شود به حکایت که شرح شوق، ز حد عبارت است، زیادت

8 حکایت غم عشق، از درون عاشق صادق بپرس، اگر چه ز مجروح نشوند، شهادت

9 مراست پیش تو کاری و کارهای چنین را نسیم صبحدم، از پیش می‌برد به جلادت

10 جفا، طریقه توست و وفا، وظیفه سلمان تراست، آن شده خوی و مراست این شده عادت

عکس نوشته
کامنت
comment