1 به حق المعرفت هر کس چه داند کازر و نی را منش دانم بد اندیشی است بد نفسی بد آموزی
2 سیه کاری سیه ماری سیه گوشی سیه پوشی سیه بختی سیه دستی سیه رویی سیه روزی
3 علاهم بهتر است اما قوی کسری است مالک را سپردن ملک کسری را به زرد زدی و زر دوزی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 حلقه زلف تو، سرمایه هر سودایی است غمزه مست تو، سر فتنه هر غوغایی است
2 راز سر بسته زلفت، مگشا، پیش صبا که صبا هم نفسش هرکس و هر دم جایی است
1 میکشم دردی که درمانیش، نیست میروم راهی که پایانیش نیست
2 هر که در خم خانه عشق تو بار یافت برگ هیچ بستانیش نیست
1 جز نقش صورتت دل، نقشی نمیپذیرد تو جان نازنینی و ز جان نمیگزیرد
2 ما غرق آب و زاهد، دم میزند ز آتش گو: دم مزن که این دم با ماش در نگیرد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به