- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به حسرت مردم و، آخر ندیدم روی یار خود سزای من که از اول نکردم فکر کار خود
2 رود گر صید گامی چند و صیاد از قفای او نه از بیم است، میخواهد ببیند اعتبار خود
3 غم عشقت نمیگویم بمردم، ساده لوحی بین؛ که پنهان میکنم از خلق راز آشکار خود
4 نگویم وعده ی وصل تو با خود، تا سپارم جان؛ که ترسم روز محشر نیز باشم شرمسار خود
5 به حسرت مردم و آذر ندیدم روی یار خود کنون مانده است کار من، که او کرده است کار خود