1 به پوز این مجیدک ریش گویی کلاغی پشم در منقار دارد
2 چو بینی کلهٔ سرخ کلش را شتر گویی چقندر بار دارد
1 شب برکشید رایت اسود لون شبه گرفت زبرجد
2 شد چیره بر عمائم خضرا بار دگر علائم اسود
1 ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا منم که شعر ز من یافتهاست قدر و بها
2 به پیش نادان گر قدر من بود پنهان به پیش دانا باشد مقام من پیدا
1 قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است کس نزند بر سر سرنیزه دست
2 عدل شود از دم سرنیزه راست فتنه شود از سر سرنیزه پست