- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا نقاب از عارض آن سرو چمن پیرا گرفت لاله از شرم رخ لعلش ره صحرا گرفت
2 جلوه گر ز آیینهٔ نقصان شود حسن کمال تا به سروستان شدی کار قدت بالا گرفت
3 در فغان چون کوهسار آمد ز درد ناله ام پنجهٔ بیداد دل تا دامت صحرا گرفت
4 دانه یاقوت می ریزد سرشک از دیده اش هر که کام دل از آن لعل قدح پیما گرفت
5 تا نسیم آورد بوی لیلی ما را به دشت گل چو نقش پا به پیشانی ره صحرا گرفت
6 انبساط خاطرت را غنچه سان آماده باش گر دلت امروز از اندیشهٔ فردا گرفت
7 بسکه از پا تا سرش جویا دو رنگی ظاهر است سرو قدش باج از شاخ گل رعنا گرفت