- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا طرف نقاب از رخ رخشان تو برخاست خورشید فلک از پی فرمان تو برخاست
2 تا تنگ دهان را به شکر خنده گشودی طوطی به هوای شکرستان تو برخاست
3 بر افسر شاهان سرافراز نشیند هر گرد که از گوشهٔ دامان تو برخاست
4 داغی است که در سینهٔ صد چاک نهفتند هر لاله که از خاک شهیدان تو برخاست
5 در کار فروبسته عشاق فکندند هر عقدهٔ که از زلف پریشان تو برخاست
6 صد ولوله در مردم صاحب نظر انداخت هر فتنه که از نرگس فتان تو برخاست
7 بر خاک فشاند آب رخ مشک ختن را هر نافه که از طرهٔ پیچان تو برخاست
8 در انجمن باده کشانش ننشانند پیمانهکشی کز سر پیمان تو برخاست
9 تا سرزده خورشید جهانتاب ز مشرق خورشید فروغی ز گریبان تو برخاست