به عشق آن پیر عالمگیر گشته ست از جامی غزل 126

به عشق آن پیر عالمگیر گشته ست

1 به عشق آن پیر عالمگیر گشته ست که در عشق جوانان پیر گشته ست

2 ز طفلان کم بود پیری که مویش نه از شکرلبان چون شیر گشته ست

3 نه مهرت در دلم ازنو نوشتند ازل تاریخ این تحریر گشته ست

4 چو ممکن نیست تصویر جمالت شریعت مانع تصویر گشته ست

5 نه وقت صبح برگل شبنم است آن ز تو غرق خوی تشویر گشته ست

6 ز کشمیری بتان دین برانداز دلم بتخانه کشمیر گشته ست

7 به تعجیلم همی کشتی چه کردم که طبعت مایل تأخیر گشته ست

8 ز بس کز زلف تو پیچید بر هم رگ جان بر تنم زنجیر گشته ست

9 مکن تدبیر جامی کز دو زلفت اسیر ربقه تقدیر گشته ست

عکس نوشته
کامنت
comment