1 به عمرهای چنین تیز تاز زود گذر فراقهای چنین دیر یاز در نخورد
2 اگر به قرصۀ خورشید برکشد آنها که در فراق تو بر جان ما همی گذرد
3 دهان مشرق ازو نام بر زبان نارد گلوی مغرب از او لقمه یی فرو نبرد
1 زلف تو کان همه سرها دارد گوییا هیچ سرما دارد
2 گرد روی تو چرا حلقه کند گر نه با ما سر سودا دارد؟
1 کی بود؟کی بود؟ که در آیم ز درت همچو زلف تو در افتم ببرت
2 تا که از بوسه بتاراج دهم شکر ننگت و تنگ شکرت
1 شب نیست کم ز هجر تو صد غم نمی رسد اشکم بچار گوشۀ عالم نمی رسد
2 اندر تو کی رسم؟ که نسیم سحرگهی در گرد آن کلالۀ پر خم نمی رسد