پیش اهل دل دهان خنده زخم از جویای تبریزی غزل 312

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

پیش اهل دل دهان خنده زخم تن بس است

1 پیش اهل دل دهان خنده زخم تن بس است غنچه را چاک گریبان رخنهٔ دامن بس است

2 اهل جوهر در لباس لاغری آسوده اند چون صدف پیراهن تن استخوان من بس است

3 من ز دیدارت به اندک التفاتی قانعم دیدهٔ یعقوبی ام را بوی پیراهن بس است

4 قانع از بوسیدن رویش به یک نظاره ام چیدن گل برنتابد این چمن دیدن بس است

5 غنچه چون گل شد برون از عالم دل می رود ‏ غول راه اهل غفلت هرزه خندیدن بس است

6 پنجه ام دشمن گریبان است جویا از نخست دشت وسعت مشربیهای مرا دامن بس است

عکس نوشته
کامنت
comment