تا مژده زخم دگر دامن از عرفی شیرازی مثنوی 165

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

تا مژده زخم دگر دامن کش جان کرده

1 تا مژده زخم دگر دامن کش جان کرده دشوار دادن جان من خوش بر من آسان کرده

2 مستانه گریند از غمت اهل ورع در صومعه گویا تبسم گونه ای در کار ایشان کرده

3 خوش با دل جمع آمدی نازان بحسن خویشتن از عشوه گویا هر طرف دلها پریشان کرده

4 زنار عصمت پیشگان پوشند عیب برهمن خوش توتیای آفتی در چشم انسان کرده

5 مهر و وفا را جذبه می باشد ای اهل طلب رو گوشه بنشین چرا رو در بیابان کرده

6 چشمی که بازش کرده از گریه خون آمد ولی خون گرید آن چشمی که تو پاکش بدامان کرده

7 در حشر اگر نشناسدت معذور باید داشتن چشمی که از نظاره آن چهره حیران کرده

عکس نوشته
کامنت
comment