1 به حسن خلق بستان دل ز عشاق که وجه احسن آمد حسن اخلاق
2 گل از روی تو گوئی نسخه گیرست که جمعش آمد از هر گونه اوراق
3 دل از سودای آن ابرو عجب نیست که نکند سود دارد مابه ها طاق
4 کمال ار گفتی از دل غرق خونم بیان واقعی کردی به اغراق
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 کردند ید آن زلف و رخ دلهای بی آرام را بهر شکار بلبلان بر گل نهادی دام را
2 پیش گل اندام تو دارد گل اندامی ولی لطفی نباشد آنچنان اندام بی اندام را
1 دل بردی و دین رواست اینها ای جان جهان چهاست اینها
2 بندم ز غمت جدا شد از بند از جور و ستم جداست اینها
1 ای روشنی از روی تو چشم نگران را این روشنی چشم مبادا دگران را
2 یا حسن تو و ناز تو سوزی و نیازی جان نگران را دل صاحب نظران را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به