1 به حسن خلق بستان دل ز عشاق که وجه احسن آمد حسن اخلاق
2 گل از روی تو گوئی نسخه گیرست که جمعش آمد از هر گونه اوراق
3 دل از سودای آن ابرو عجب نیست که نکند سود دارد مابه ها طاق
4 کمال ار گفتی از دل غرق خونم بیان واقعی کردی به اغراق
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای روی دردمندان بر خاک آستانت از آب و خاک زآن سو غوغای عاشقانت
2 عرشآشیان همائی ما جمله سایه تو با این صفت چه دانند این مشت استخوانت
1 روزی که به من ناز و عتابت به حساب است آن روز مرا روز حساب است و عذاب است
2 گفتی پس قرنی ز جفایت بکشم دست فریاد من از دست تو باز این چه عتاب است
1 چشم و ابروی تو گویند که در مذهب ما حق بود کشتن عشاق و علیه الفتوی
2 با رقیب ار بسر من تو شبیخون آری او میا گو بسر من همه وقتی تو بیا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به