1 به حسن خلق بستان دل ز عشاق که وجه احسن آمد حسن اخلاق
2 گل از روی تو گوئی نسخه گیرست که جمعش آمد از هر گونه اوراق
3 دل از سودای آن ابرو عجب نیست که نکند سود دارد مابه ها طاق
4 کمال ار گفتی از دل غرق خونم بیان واقعی کردی به اغراق
1 از گلستان رخت حسن بتان یک ورق است حالیا از ورق عشق تو اینم سبق است
2 حسن گل کم شد و مشتاقی بلبل هم کاست عشق من برنوجوحسنت به همان یک نسق است
1 ای دل ریش من از جور تو غمگین گونه لبت از خوردن خونم شده رنگین گونه
2 بسکه بر خاک ره انداخته بشکسته دلم چون سر زلف خودم سات مشکین گونه
1 قطعه مدح تو گردید ترک شد مکتوب عفو فرما ز دعاگو که قلم دیر کشید
2 ورنه آن گفته چون آب روان بود چنان که ببوسید خاک قدمت خواست دوید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به