1 به خدایی که درسپهر بلند اختر و مهر و مه مرکب کرد
2 دایهٔ صنع و لطف قدرت او رونق حسن تو مرتب کرد
3 که جهان بر من غریب اسیر اشتیاق جمال تو شب کرد
1 حسن تو بر ماه لشکر میکشد عشق تو بر عقل خنجر میکشد
2 خدمتش بر دست میگیرد فلک هر کرا دست غمت برمیکشد
1 رنگ عاشق چو زعفران باشد هرکه عاشق بود چنان باشد
2 روی فارغدلان به رنگ بود رنگ غافل چو ارغوان باشد
1 خه از کجات پرسم چونست روزگارت ما را دو دیده باری خون شد در انتظارت
2 در آرزوی رویت دور از سعادت تو پیچان و سوگوارم چون زلف تابدارت