1 تا بر رخ چون گلت پدید است عرق از شرم رخت زگل چکیده است عرق
2 در ابر شنیده ام که باران باشد بر چهرهٔ خورشید که دیده است عرق
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ای دل دَرِ غم گشاده ای می بینم در دام بلا فتاده ای می بینم
2 از یار کناره کرده ای می دانم دل در دگری نهاده ای می بینم
1 انصاف زاختلاف ایام فرق پیدا کردی به گفت حق را الحق
2 آنجا که کمال کبریای قدم است توحید من و تو کفر باشد مطلق
1 حُسنی که گواه صنع معبود بود چون حسن بتم زلطف موجود بود
2 رو بر در او ایاز می باش مُدام تا عاقبت کار تو محمود بود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **