به طرف باغ عجب دلکش است سایه بید از جامی غزل 154

به طرف باغ عجب دلکش است سایه بید

1 به طرف باغ عجب دلکش است سایه بید که لمعه لمعه درخشد ازان میان خورشید

2 زنند چشمکت آن لمعه ها ز جنبش باد که خیز دیده عبرت گشا به لاله و خید

3 به لاله بین که چه سان داغ بر جگر دارد که نیست ساغر عشرت به دست او جاوید

4 به خید بین که فکنده پلاس ماتم خویش که خواهدش به خزان طی شدن بساط امید

5 ز تاج نرگس و تخت گلم به یاد آمد زوال افسر پرویز و مسند جمشید

6 نوای مرغ خزان دیده چیست موسم گل دهد به وصل پس از محنت فراق نوید

7 کنید یاد ز جاوید فرقتی که مراست خدای را چو نوای نوید او شنوید

8 خوش است صورت و معنی به وفق یکدیگر چو نامه تو سیه شد چه سود جامه سفید

9 صریر کلک تو جامی اگر به چرخ رسد ز رشک مزمر خود بر زمین زند ناهید

عکس نوشته
کامنت
comment