- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به گردون آفتاب چون گرد دامن افشاند عبیر نور این فانوس بر پیراهن افشاند
2 شراب آرزوها مست خواب غفلتم دارد خوی خجلت مگر مشت گلابی بر من افشاند
3 گریبان چاک غلطد همچو گل هر غنچه از مستی اگر ته جرعهٔ خود را به خاک گلشن افشاند
4 ضعیفم لیک هرگز ناز گردون بر نمی دارم من آن مورم کز استغفا به خرمن دامن افشاند
5 نسیم از خاک بر می گیردم گر از هواداری غبار کوی او یکبار بر فرق من افشاند
6 حقیقت جوی جویا تا شود کام دلت شیرین ثمرها چیند آن دستی که نخل ایمن افشاند