به گردون آفتاب چون گرد از جویای تبریزی غزل 468

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

به گردون آفتاب چون گرد دامن افشاند

1 به گردون آفتاب چون گرد دامن افشاند عبیر نور این فانوس بر پیراهن افشاند

2 شراب آرزوها مست خواب غفلتم دارد خوی خجلت مگر مشت گلابی بر من افشاند

3 گریبان چاک غلطد همچو گل هر غنچه از مستی اگر ته جرعهٔ خود را به خاک گلشن افشاند

4 ضعیفم لیک هرگز ناز گردون بر نمی دارم من آن مورم کز استغفا به خرمن دامن افشاند

5 نسیم از خاک بر می گیردم گر از هواداری غبار کوی او یکبار بر فرق من افشاند

6 حقیقت جوی جویا تا شود کام دلت شیرین ثمرها چیند آن دستی که نخل ایمن افشاند

عکس نوشته
کامنت
comment