- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا شانه خشک دستم، بی زلف یار مانده کارم زدست رفته ، دستم ز کار مانده
2 صبح جوانی ما، بگذشت و شام پیریست ازکف شراب رفته، در سر خمار مانده
3 چون شمع آتشین دل، خود را چرا نسوزم؟ ایام عیش رفته، شبهای تار مانده