1 به نان خشک کاوردی به پیشم چرا باشی به جود خویش غره
2 کماج خیمه را ماند که نتوان ز وی کندن به دندان نیم ذره
3 چو نان تو ز چوب آمد چه بودی که بودی زآهنم دندان چو اره
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چون سلامان را شد اسباب جمال از بلاغت جمع در حد کمال
2 سرو نازش تازگی را سر گرفت باغ لطفش رونق دیگر گرفت
1 آن موسوس بر لب دریا نشست تا کند بهر تقرب آبدست
2 دید دریایی پر از ماهی و مار چغز و خرچنگش هزار اندر هزار
1 اینکه گفتم حال فرزند نکوست کش به اصل خویش پیوند نکوست
2 آن که باشد بد سگال و بد سرشت در سرشت او هزاران خوی زشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **