1 به نان خشک کاوردی به پیشم چرا باشی به جود خویش غره
2 کماج خیمه را ماند که نتوان ز وی کندن به دندان نیم ذره
3 چو نان تو ز چوب آمد چه بودی که بودی زآهنم دندان چو اره
1 ای شده زندان درم مشت تو بند بر آنجا ز هر انگشت تو
2 پیش که ایام کند رنجه ات گردش او تاب دهد پنجه ات
1 چاره نبود اهل شهوت را ز زن صحبت زن هست بیخ عمر کن
2 زن چه باشد ناقصی در عقل و دین هیچ ناقص نیست در عالم چنین