حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی
حکیم نزاری قهستانی

به روزگار شبی از حکیم نزاری قهستانی غزل 211

غزل 211 ام از 1607 غزلیات

به روزگار شبی گر دهد وصالم دست

1 به روزگار شبی گر دهد وصالم دست خروس بانگ برارد سبک نباید جست

2 ستیزه ی شب وصل آمدست روز فراق مدارِ دور بر این نقطه می رود پیوست

3 چو هیچ ماهرخی نیست بی رقیب و ذنب چرا رضا ندهم بر قضا به حکم الست

4 میان ما و غم دوست در خروج و دخول به جان دوست اگر هیچ امتناعی هست

5 رقیب گفت برفتی و توبه بشکستی که دور چشم بد از توبه ی تو توبه پرست

6 ز درد طعنه ی او گفتمش تو را چه زیان اگر درست بود توبه ی من ار بشکست

7 جهانیان بشنیدند و آفرین کردند زهی نزاری قلّاشِ رندِ عاشقِ مست

8 قلندری ام وشنگوَلی و خراباتی به زور، زهدی بر خود نمیتوانم بست

9 بسا که در حقِ ما محتسب چو صبحِ نخست دروغ گفت ولیکن به راستی بنشست

10 همان به است که انصاف خویشتن بدهم که بی جواز ره از باژخواه نتوان رست

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر به روزگار شبی گر دهد وصالم دست

شاعر شعر به روزگار شبی گر دهد وصالم دست چه کسی است ؟

شاعر شعر به روزگار شبی گر دهد وصالم دست حکیم نزاری قهستانی می باشد.

شعر به روزگار شبی گر دهد وصالم دست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر به روزگار شبی گر دهد وصالم دست چیست ؟

قالب شعر به روزگار شبی گر دهد وصالم دست غزل است

مضمون اصلی شعر به روزگار شبی گر دهد وصالم دست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر