- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به افسون گر گشایی مهر این لعل شکرخارا فرود آری ازین فیروزه گون منظر مسیحا را
2 بیا ساقی که گر اقبال گردون را بقا بودی نکردی پایه تخت سکندر تاج دارا را
3 سفال دردی اندر ده که بهر نقل ازین مجلس سزد گر آسمان ریزد فرو عقد ثریا را
4 مجو از عقل شرح دل که درد آشام میخانه به جام می حواله کرد حل این معما را
5 سواد وصف خطش می کشی ای خامه صبری کن که تا بهر مداد آرم برون از دل سویدا را
6 قیاس سیل چشم اشکبار ما کجا داند جز آن کز مشت پیمودن تواند آن دریا را
7 ز دست ما نمی آید شمار سنگ بیدادت نه مقدور است ز انگشتان شمردن ریگ صحرا را
8 مرا تو چشم بینایی و یاران جمله اغیارم عجب نبود اگر ز اغیار پوشم چشم بینا را
9 عجب شوخی و رعنا وز همه کس دوستتر دارم به یاد شوخی و رعنائیت شوخان رعنا را
10 گشادم نافه اسرار و خون اندر جگر کردم حسدورزان پنهان را غرض گویان پیدا را
11 ز عکس اشک خویش از بس که ریزد خون دل جامی کند رنگین کتابه هر شب این ایوان مینا را