- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به تلخی شب هجران و بامداد وصال به هر دو نرگس جادوی دوست و آن خط و خال
2 بدان دو زلف پرآشوب فتنه انگیزش بدان دو ابروی پیوسته اش به شکل هلال
3 به آتش رخ چون لاله رنگ دلبر من بدان دهان گهربار او چو آب زلال
4 که در فراق تو جانا جهان نمی بینم مرا ز جان و جهان بی رخ تو هست ملال
5 دل تو شاد ز ایام باد در همه دم معین و یار تو بادا خدای در همه حال
6 شبی به وصل نوازم که شد مرا دامن ز خون دیده هجران کشیده مالامال
7 که گفت بر تو که با خستگان جفا می کن که کرد خون دل خلق شهر بر تو حلال
8 رسیده حال من بی نوا به غایت شوق گذشته حسن دلاویز تو به اوج کمال
9 دلا ز دست حریفان خود چو نی مخروش چو دف مباش دو روی و چو چنگ هیچ منال