به تلخی شب هجران و بامداد از جهان ملک خاتون غزل 874

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

به تلخی شب هجران و بامداد وصال

1 به تلخی شب هجران و بامداد وصال به هر دو نرگس جادوی دوست و آن خط و خال

2 بدان دو زلف پرآشوب فتنه انگیزش بدان دو ابروی پیوسته اش به شکل هلال

3 به آتش رخ چون لاله رنگ دلبر من بدان دهان گهربار او چو آب زلال

4 که در فراق تو جانا جهان نمی بینم مرا ز جان و جهان بی رخ تو هست ملال

5 دل تو شاد ز ایام باد در همه دم معین و یار تو بادا خدای در همه حال

6 شبی به وصل نوازم که شد مرا دامن ز خون دیده هجران کشیده مالامال

7 که گفت بر تو که با خستگان جفا می کن که کرد خون دل خلق شهر بر تو حلال

8 رسیده حال من بی نوا به غایت شوق گذشته حسن دلاویز تو به اوج کمال

9 دلا ز دست حریفان خود چو نی مخروش چو دف مباش دو روی و چو چنگ هیچ منال

عکس نوشته
کامنت
comment