1 به بازار محشر، من و شرمساری که بسیار، بسیار کاسد قماشم
2 بهائی، بهائی، یکی موی جانان دو کون ارستانم، بهائی نباشم
1 اشف قلبی، ایها الساقی الرحیم بالتی یحیی بها العظم الرمیم
2 زوج الصهباء بالماء الزلال واجعلن عقلی لها مهرا حلال
1 غمهای جهان در دل پر غم داریم وز بحر الم، دیدهٔ پر نم داریم
2 پس حوصلهٔ تمام عالم باید ما را که غم تمام عالم داریم
1 خدمت مولوی، چه صبح و چه شام کرده اندر کتابخانه مقام
2 متعلق دلش به هر ورقی در خیالش، زهر ورق سبقی