1 تا به معراج فنا یعنی شهادتگاه عشق بال و پر از شعله مانند شرر می خواستیم
2 شوخ چشمی را ز حد برداشت شمع بزم یار ما چراغ خلوت از خود چون گهر می خواستیم
3 حسن پاک آفتابم در خور هر دیده نیست دیده ای از چشم شبنم شسته تر می خواستیم
4 تا بکام دل توان خندید جویا غنچه وار در بهاران از خدا یک مشت زر می خواستیم
دیدگاهها **