کرده تا از گرمی خویت حکایت از جویای تبریزی غزل 946

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

کرده تا از گرمی خویت حکایت سر زبان

1 کرده تا از گرمی خویت حکایت سر زبان شعله می رقصد بهرنگ شمع بزمم بر زبان

2 جلوهٔ توحید را هر ملتی آیینه است شاهد معنی نماید در لباس هر زبان

3 خامشی باشد هنر در کیش ارباب کمال در دهن دزدیده دارد حلقهٔ جوهر زبان

4 گر بنرمی آشنا شد خوبتر از مرهم است ور به تندی ساخت باشد بدتر از نشتر زبان

5 عیب باشد پیش ارباب ر توصیف خویش بس بود در خودستایی تیغ را جوهر زبان

عکس نوشته
کامنت
comment