1 تا چند کنی به عالمم سرگردان یارب که که گفت که ز ما سرگردان
2 گر زلف توأم چو گو به چوگان بزند چون گوی کنم در قدمت سر، گردان
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دلا در جهان شادمانی کمست نصیب تو باری ز عالم غمست
2 مخور غم برو بیش از این شاد باش که کار جهان سر به سر یک دمست
1 مرا دایم خیالت در ضمیر است مرا از روی خوبت ناگزیر است
2 نیامد جز خیالت در دو چشمم از آن رو کاو به غایت بی نظیر است
1 ترا با ما بگو جانا چه کین است که با ما دایماً رایت چنین است
2 به چشم خشم در ما بنگری تیز دو طاق ابروانت پر ز چین است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به