1 تا از رخ تو سنبل تر میخیزد گوئی که نبات از شکر میخیزد
2 شاها، تو خلیلی، چه عجب میداری؟ گر سبزه ز آتش تو برمیخیزد؟
1 ابرو ز من متاب، که دل دردمند تست تیری که خورده ام ز کمان بلند تست
2 آباد، کشوری که تویی شهریار آن آزاد، بنده ای که گرفتار بند تست
1 دل زلف ترا گرفت، بد کرد شبگیر بد از برای خود کرد
2 ایام بخون من کمین داشت خاصه که غم تواش مدد کرد
1 نه کنج وصل تمنا کنم نه گنج حضور خوشم به خواری هجر و نگاه دورادور
2 به گرد کوی تو گشتن هلاک جان من است چو پر گشودن پروانه در حوالی نور