1 تا دست قضا بر سرمن آتش بیخت آب مژه از دیده من سیل انگیخت
2 خواهم که شود ریخته در خاک تنم کآن تازه گل از باد اجل زود بریخت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 الامان الامار جان جهان در دل خاک تیره شد پنهان
2 گشت امن و امان نهان از چشم تا نهان گشت شخص امن و امان
1 از نام شاهزاده دلم برگرفت فال وآمد به بخت فرخ اوسین و عین و دال
2 نامی که آسمان شود از وی بلند نام نامی که مشتری شود از روی خجسته فال
1 دلبرا دوش در آن عیش منت یاد نبود که دل بنده ز بند غمت آزاد نبود
2 اگر از صحبت من یاد نیاوردی هیچ آخر ای سنگدل از عهد منت یاد نبود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به