تا سپهر حسن را رخسار از ابن یمین فریومدی غزل 175

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

تا سپهر حسن را رخسار تو ماهست و بس

1 تا سپهر حسن را رخسار تو ماهست و بس هر سحر در عشق تو کار دلم آهست و بس

2 بیتو زارم آنچنان کز زندگیم اصحاب را هیچ اگر هست آگهی ز آه سحر گاهست و بس

3 چشم مخمورت ز بیماری من دارد خبر وز پریشانی حالم زلفت آگاهست و بس

4 باد ره گم میکند در تیرگی زلف تو تا نپنداری دل بیچاره گمراهست و بس

5 بر سر بازار عشقت عقل سودائی من سود خود داند زیان گر مال و گر جاهست و بس

6 هر کسیرا در عبادت روی سوی قبله ایست قبله اقبال من آنروی چون ماهست و بس

7 رخ چه پنهان میکنی ز ابن یمین کاندر جهان خود همیدانی که از جانت نکو خواهست و بس

عکس نوشته
کامنت
comment