- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا یاد ترا کرده دلم راهبر خویش پر در پر عنقا بپریدم ز بپریدم ز بر خویش
2 تا بام قفس قوت پرواز ندارم شرمنده ام از کوتهی بال و پر خویش
3 پیوند سرین را به میان تو چو بیند عاشق بود ار کوه نبندد کمر خویش
4 یکبار به گرد سر او گشتم و چون شمع گردم همهٔ عمر به قربان سر خویش
5 جویا شده ام واله این مصرع سالک «طاووس اسیر است به گلدام پر خویش»