به جفت چشم تو در از حکیم نزاری قهستانی غزل 735

1 به جفت چشم تو در جهان و ابرو طاق که نیست مثل تو در گردش همه آفاق

2 نظر به روی تو کردن کراست طاقت آن مثال دیده ی خفاش و پرتو اشراق

3 توراست با همه حسن و جمال و غنج و دلال هزار بار شرف بر فرشته در اخلاق

4 حلاوت شکر وشهد و لذت لب تو بسی لطیف تر و خوش تر این از آن به مذاق

5 صفات حسن تو نتوان به صد زبان کردن پیاده وقت گرو کی رسد به گرد براق

6 تو بنده پرور مسکین نواز و خوب سیَر مرا نه سابقه ی خدمتی به استحقاق

7 عنایت تو چو در حق بنده می بینند ز رشک لرزه ی غیرت فتاده بر عشاق

8 حسد برند که این منزلت نه در خور توست نصیب بنده چنین کرد واهب الارزاق

9 فسرده را چه خبر زان که من به آتش عشق بسوختم ز چه از بس تغلب اشواق

10 به رغم مدعیان کز وصال در حسدند مرا خدا برهاند از عذاب روز فراق

11 سر نیاز من و خاک آستانه ی تو چه باک اگر غرضی می کنند اهل نفاق

12 نظر دریغ نداری که لطف شامل توست دوای درد نزاری به مرهم اشفاق