-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 تا دل مجنون ما راه قلندر گرفت هر چه نه لیلیش بود از همه دل برگرفت
2 سر به گریبان عشق برزد و مردانه وار جان به میان برنهاد دامن دل برگرفت
3 عشق چو از کنج غیب راه کمین برگشاد دل ز سر جان برفت سر کم افسر گرفت
4 باز چو برخاستم از روش نام و ننگ بار دگر طعنه زن ولوله از سر گرفت
5 بی خبران را چه بیم از اثر برق عشق عشق نه آن است کو با همه کس درگرفت
6 در حق هر بی هنر عشق نظر کی کند خضر به مقصد رسید رنج سکندر گرفت
7 سوز نزاری ز جان بس که علم برکشید قبّه ی مینا بسوخت گنبد اخضر گرفت