1 تا نان حرام و آب یک روزهٔ ما بیرون نشود زکاسه و کوزهٔ ما
2 می خندد روزگار و می گرید عمر بر طاعت و بر نماز و بر روزهٔ ما
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آیین قلندر ار نظر کوتاهی است ترتیب ادب علامت آگاهی است
2 چون سِر به زبان شرع می شاید گفت گفتن به زبان دیگری گمراهی است
1 گر حکمت محض خواهی و علم اصول از لوح دلت بشوی این نقش فضول
2 گر بی تکرار علم حاصل نشود پس عَلمنی چراست در شأن رسول
1 ای خالق هر توانگر و هر درویش می سازی کار هر یک از اندک و بیش
2 از لطف و کرم ساخته کن کار جهان کز صنع تو یک ذرّه نگردد کم و بیش
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به