- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به اوقات دیگر دل مستِ من عنان بستدی مطلق از دستِ من
2 چو از عالم تن برون رفتمی چو مجنون به نجدِ جنون رفتمی
3 شدی باز فکرم سوی سدره باز نشستی بر ایوانِ کیوانِ راز
4 چو از آشیان رفته باز آمدی چو گنجینه مجموع راز آمدی
5 بکاوید می چشمهی وجد و حال روان گشتی از چشمه آبِ زلال
6 به الماس اندیشه دُر سفتمی ز سرِّ ملایک سخن گفتمی
7 ز بالا فرود آمدندی سروش که برخوان و بنیوش بی چشم و گوش
8 به هر حرف کاوردمی در بیان هزارش معمّا بُدی در میان
9 به لوح آن گهی باز گفتی قلم نزاری بر اوراق کردی رقم
10 اگر ازهر و مزهر آری به دست شود روشنت تا برین گونه هست