به هیچ بندگیی از حکیم نزاری قهستانی غزل 598

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

به هیچ بندگیی گرچه نیستم در کار

1 به هیچ بندگیی گرچه نیستم در کار تو شرطِ بنده نوازیِ خود فرو مگذار

2 ز جنسِ عیب و هنر نیست آدمی خالی من ارچه بی هنرم هم نظر دریغ مدار

3 جزاین گناه ندارم که دوست می دارم تورا و گرنه به جایِ خودست استغفار

4 وگر جریمه ای از بنده در وجود آمد به زلّتی نتوان شد ز دوستان بی زار

5 ز من زمانه بگردید و روزگار گذشت وگر تو نیز عنایت دگر کنی زنهار

6 تو در کنارِ من انصاف را چنان باشی که در میانِ خَزَف عِقدِ لؤلؤ شه وار

7 ولی چو هستم از اوّل عزیز کردۀ تو عزیز کردۀ خود را چنین مگردان خوار

8 درست شد که ز من بر شکسته ای آری به روزگارِ عنایت چنین نبود قرار

9 چو نی نزار شده ست از درِ ملامت نیست اگر بنالد و زاری کند نزاریِ زار

10 از آستانۀ شاهِ جهان چنین محروم تنی مریض و دلی مبتلا زهی سر و کار

عکس نوشته
کامنت
comment