به چشم و ابروی شوخ ای از جهان ملک خاتون غزل 901

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

به چشم و ابروی شوخ ای دلارام

1 به چشم و ابروی شوخ ای دلارام ببردی از دلم یکباره آرام

2 تو طعم درد هجر، آن روز دانی که نوشی جرعه ای خوناب از این جام

3 به شست زلف تو پابند گشته نمی دانم که چون باشد سرانجام

4 خبر داری نگارا کز هوایت مرا شهباز دل افتاده در دام

5 بگفتم با دل آن آهوی وحشی نگشته در جهان با هیچکس رام

6 مپز دیگ هوایش را که دایم نگردد پخته کاین سودا بود خام

7 ز لعلش کام دل مشکل بیابی چرا کان نازنین شوخیست خودکام

8 گر آری رحمتی بر حال زارم تو را ماند به نیکی در جهان نام

عکس نوشته
کامنت
comment