1 بر من ز تمنای دل کامپرست افتاده ز بس شکست بر روی شکست
2 هرگاه که خون شود دلم شاد شوم شاید که به خون دل ز خون شویم دست
1 رغیرتم پوشیده از چشم بدان، خوب مرا داده جا در پرده دل طفل محجوب مرا
2 مدعی بر خویش میپیچد چو مکتوب از حسد ناگرفت از دست قاصد یار مکتوب مرا
1 هرچند در میانه اخوان تمیز نیست داند خرد که مصر سخن بی عزیز نیست
2 سررشته سخن همه چیز آورد به دست چون بنگری برون ز سخن هیچ چیز نیست
1 می دید رویت آینه و دیده برنداشت خشنود شد دلم که ز مهرت خبر نداشت
2 برگ گلی نبرد صبا از چمن برون کز درد، بلبلی ز پیاش ناله برنداشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به