بر من جفا ز غمزه یار از عمادالدین نسیمی غزل 176

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

بر من جفا ز غمزه یار است والسلام

1 بر من جفا ز غمزه یار است والسلام خون در دلم ز جور نگار است والسلام

2 ای صبح! دم ز مهر مزن کافتاب ما رخسار آن خجسته عذار است والسلام

3 ای باد! اگر به زلف نگارم رسی بگو دل بی تو بی شکیب و قرار است والسلام

4 تا هست جام نرگس شهلای او چنین کارم همیشه خواب و خمار است والسلام

5 حبل المتین و عروه وثقای اهل حال آن جعد زلف غالیه بار است والسلام

6 بی وصل گل، مپرس که چون است عندلیب چون واقفی که همدم خار است والسلام

7 ای بی خبر ز یار! چه پرسی نشان دوست دنیا و آخرت همه یار است والسلام

8 ای سالک از مقام حقیقت مپرس حال سرها ببین که بر سر دار است والسلام

9 ای دلبری که طالب عیشی به کام دل ساقی رسید و فصل بهار است والسلام

10 ار نی حکایتی که میان من است و یار شب تا به روز بوس و کنار است والسلام

11 زانرو رسید کار نسیمی به سر که او با زلف دلبرش سر و کار است والسلام

عکس نوشته
کامنت
comment