1 تا ساخته شخص من و پرداختهاند در زیر لگد کوب غم انداختهاند
2 گوئی من زرد روی دلسوخته را چون شمع برای سوختن ساختهاند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دوش اشکم سر به جیحون میکشید دل بدان زلفین شبگون میکشید
2 ناتوان شخص ضعیفم هر زمان اشکریزان ناله را چون میکشید
1 ترا که گفت که با ما وفا نشاید کرد دروغ گفت چه باشد چرا نشاید کرد
2 غلام لعل لب تست جان شیرینم چنین حکایت شیرین کجا نشاید کرد
1 آمد نسیم و نکهت گل در جهان فکند بلبل ز شوق غلغه در بوستان فکند
2 هم باد نوبهار دل غنچه برگشاد هم بید سایه بر سر آب روان فکند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به