- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا لاله ز شوخی به جهان شو در افگند از پرده بسی خسته دلان را بدر افگند
2 زلف و رخ معشوقه ما دید بعینه هر دیده که بر لاله سحرگه نظر افگند
3 هر خون که جهان خورد از آزرده دلان پار امسال زمین از جگر خویش افگند
4 خوش دل شده بود از مدد عمر که ناگه بیم اجلش خون سیه در جگر افگند
5 آن روز که بشکفت ز یاقوت سپر ساخت و آن شب که فرو ریخت ز عالم سپر افگند
6 مرغی است عجب لاله که بر شاخ زمانه شب بال بر آورد و سحرگاه پر افگند
7 با لاله همی خواست مجیر اسب طرب تاخت یک حادثه پیش آمد و صد دفع در افگند
8 سوسن به سحرگه به زبانی که ورا هست از فتح شه اندر همه عالم خبر افگند
9 شه زاده محمد پسر اعظم اتابک کاو سایه همه بر سر فتح و ظفر افگند