- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به عاشقان نه از امروز بر سر جنگ است که کین ما به دلش چون شراره در سنگ است
2 فتد ز چشم تو بر حلقه های زلف شکست به سایهٔ خودش این مست بر سر جنگ است
3 نفاق و تفرقه زیر سر زبان باشد نوای بزم خموشی همه یک آهنگ است
4 همیشه جلوهٔ او در لباس بی رنگی است قبای رنگ به بالای حسن او تنگ است
5 ز اقربا چه عجب گر پی شکست تواند که بیشتر خطر آبگینه از سنگ است
6 کلید موج شرابم بگفتگو آرد مرا به بزم تو قفل زبان دل تنگ است
7 شراره ای است که از شوخی و سبک روحی گه وقار و گرانی به کوه همسنگ است
8 شمیم لخت دل از آه من جهانگیر است چو بوی گل که بساط هواش اورنگ است
9 کسی که ساخته جویا تنش به عریانی قبای چرخ به اندام همتش تنگ است