تا در آیینه رویت صنما از آشفتهٔ شیرازی غزل 708

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

تا در آیینه رویت صنما می‌نگرم

1 تا در آیینه رویت صنما می‌نگرم کافرم گر به جز از نور خدا می‌نگرم

2 چشم ظاهر بکنم دیده دل باز کنم تا نگویی به تو از نفس و هوا می‌نگرم

3 هرچه آید ز تو گر خود همه جور است و جفا هم در آن جور اثر مهر و وفا می‌نگرم

4 خضر خطت ننماید به من آن چشمه نوش با وجود لبت از آب بقا می‌نگرم

5 ترک غمزه کند اخراجم از آن چین دو زلف گر به آهوی دو چشمت به خطا می‌نگرم

6 تا تو ای کعبه صلا دادیم از بهر طواف نیستم حاجی اگر بر سر و پا می‌نگرم

7 در ره کعبه گذارم به خرابات افتاد این بصیرت ز کجا بوده کجا می‌نگرم

8 فکر درمان چه کنی از پی بیماری دل دردمند تو نیم گر به دوا می‌نگرم

9 می‌رود جانم و جانان ز قفا آشفته نیست اندیشه بیشم به قفا می‌نگرم

10 من علی را نستایم به خدایی اما اندر آیینه رویش به خدا می‌نگرم

عکس نوشته
کامنت
comment