1 تا یار مرا ربوده از هستی خویش واقف نیم از بلندی و پستی خویش
2 آنگونه ز جام عشق مستم دارد کآگاه نیم ز خویش و از مستی خویش
1 اگر نظام امور جهان به دست قضاست چرا به هرچهکند امر شهریار رضاست
2 شهیکه قامت یکتای دهرگشته دوتا به پیشگوهر او کز مثال بیهمتاست
1 که جلوه کرد که آفاق پر ز انوارست که رخ نمود که گیتی تمام فرخارست
2 که لب گشود ندانم که از حلاوت او به هرکجا که نظر میکنم نمکزارست
1 چه مایه مایلی ای ترک ترک و خفتان را یکی بیاو میازار چهر الوان را
2 هوای جنگ چه داری نوای چنگ شنو به یک دو جام میکهنه تازهکن جان را