1 تا یار مرا ربوده از هستی خویش واقف نیم از بلندی و پستی خویش
2 آنگونه ز جام عشق مستم دارد کآگاه نیم ز خویش و از مستی خویش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ساقی امشب می پیاپی ده که من بر جای آب نذر کردستم کزین پس می ننوشم جز شراب
2 منت ایزد را که شه رست از قضای آسمان ور نه در معمورهٔ هستی فتادی انقلاب
1 هرکرا دل سپیدکار بود با سیه طرگانش یار بود
2 شود از قیدکفر و دین آزاد بسته هر دل به زلف یار بود
1 امسال عید اضحی با نصرت و ظفر با موکب امیر نظام آمد از سفر
2 عید و امیر هر دو رسیدند و میربود عید و امیر هر دو رسیدند و میربود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به