1 تا به سر منزل چشمم کنی ای سرو گذار اشگ من میکند این خانه به صدرنگ نگار
2 تنگ دل تا نشوی در دل تنگم زد و چشم غرفهها ساختهام بهر تو از گوشه کنار
3 گر کنی سیر کنان روی بصورت خانه صورت چین کند از شرم تو روبر دیوار
4 پاکش از دیدهٔ غیر و به دلم ساز مقام که در او مردم بیگانه ندارند قرار
5 رشگ بر شاه نشین دل من دارد خلد که در او حوروشی چون تو گرفتست قرار
6 مطلع مهر شود کلبهٔ تاریکم اگر از جمال تو بر او عکس فتد در شب تار
7 باد کاخ دل و جان منزل و کاشانهٔ تو تا زمانی که ز آفاق نماند آثار
8 گر به تنگی ز دل تیره وثاق تو کنم چشم نمناک که از غیر درو نیست غبار
9 پا نه ای بت به سرا پردهٔ چشمم ز کرم تا کنم بر قدمت صد در یک دانه نثار
10 محتشم کشته آنست که در کلبهٔ خود شمع مجلس کندت ای مه خورشید عذار