- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا خیال آن بت بگزیده ام بست نقشی در سواد دیده ام
2 از خیالش نیستم خالی دمی گر بداند نور هر دو دیده ام
3 عمر بگذشت و من از روی وفا یک سخن از لفظ او نشنیده ام
4 در چمن چون دیده ام قدّی چو سرو درد از آن بالا بسی برچیده ام
5 همچو شمع از هجر می گریم به زار کی چو گل از وصل او خندیده ام
6 آن چنان رویی و مویی در جهان من مسلمان نیستم گر دیده ام
7 عرض گردیدم همه خوبان ز جان مهر رویش از جهان بگزیده ام