- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به صنوبر قد دلکشش اگر ای صبا گذری کنی ز هوای جان حزین من دل خسته را خبری کنی
2 چو رسی به کعبه وصل او بکنی مقام و از ره گذر ز پی دعا نفسی زنی ز سر صفا گذری کنی
3 اگرت مجال نفس زدن بود از زبان منش بگو که چه باشد ار به وصالت این شب تیره را سحری کنی
4 به زیارتی چه شود که بر سر خاکیان قدمی نهی به عیادتی چه زیان دهد که به حال ما نظری کنی؟
5 سحری وصال تو از خدا به دعای شب طلبیدهام مگر ای سحر نفسی زنی مگر ای دعا اثری کنی
6 خجلم که چون برت آورم می لعل اشک و کباب دل اگر از درون خراب من طمعی به ما حضری کنی