تا به خون ریزیم اشارت ها از عرفی شیرازی غزل 539

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

تا به خون ریزیم اشارت ها نمود ابروی او

1 تا به خون ریزیم اشارت ها نمود ابروی او میل خون ریزی خود فهمیدم از هر موی او

2 چون خرامد در دلم جان، هم چو آب زندگی سر نهد در پای سرو قامت دلجوی او

3 تا خیال قامتش بیرون نیامد از دلم کرده ام زنجیر یایش حسرت گیسوی او

4 گر نمی گردد مه من گرم کین از مهر نیست از نزاکت طاقت گرمی ندارد خوی او

5 تا بود آمد شدش بر خاک من ای هم نشین چون بمیرم شب نهانم دفن کن در کوی او

6 من که حسرت می کشم عرفی برای دیگران شیشهٔ می را کی توانم دید بر زانوی او

عکس نوشته
کامنت
comment