به که اکنون اعتراف آرم به عجز از جامی هفت اورنگ 7

به که اکنون اعتراف آرم به عجز

1 به که اکنون اعتراف آرم به عجز نعره اقرار بردارم به عجز

2 پیش ارباب ذکا اینست دین سر لا احصی ثنا اینست این

3 چون ثنایش را نمی یارم شمار به که گیرد بر دعا کارم قرار

4 نی دعایی کاید از هر سست رای مختصر بر عز و جاه این سرای

5 بل دعایی چون دعای اهل دل بر کرم های الهی مشتمل

6 هم نشاط و کامرانی آورد هم حیات جاودانی آورد

7 شاه را روی دل اندر دین کند دولت دینداریش آیین کند

8 شغل او بر موجب فرمان شود تخم دولت های جاویدان شود

9 تا بود این طارم نیلوفری جلوه گاه آفتاب خاوری

10 تخت شاهی جلوه گاه شاه باد خاطرش ز اسرار دین آگاه باد

11 بادش از فضل ازل هر دم مدد تا شود شایسته ملک ابد

12 نیکخواهانش زهر آفت سلیم بر طریق نیکخواهی مستقیم

13 شاه را فضل و هنر بی حد بود عد آن کی طاقت بخرد بود

عکس نوشته
کامنت
comment