1 به خدایی که آب حکمت او از دل خاک میدماند ورد
2 دست تقدیر او ز دامن شب بر رخ روز میفشاند گرد
3 که رهی در فراق وصلت تو زندگانی نمیتواند کرد
1 دوش در ره نگارم آمد پیش آن به خوبی ز ماه گردون بیش
2 گشته از روی و زلف خونخوارش خاک گلرنگ و باد مشک پریش
1 روی برگشتنم از روی تو نیست که جهانم به یکی موی تو نیست
2 زان ز روی تو نگردانم روی که به جز روی تو چون روی تو نیست
1 کارم ز غمت به جان رسیدست فریاد بر آسمان رسیدست
2 نتوان گلهٔ تو کرد اگرچه از دل به سر زبان رسیدست